نقش بیناسوبژکتیویته در تکوین مابعدالطبیعهٔ هگل

نویسندگان

    نسرین شجاعی فلسفه،دانشکده ادبیات و علوم انسانی،دانشگاه اصفهان ،شهر اصفهان،ایران
    محمد مشکات * فلسفه-دانشکده ادبیات-دانشگاه اصفهان-شهر اصفهان-کشور ایران mohammad.meshkat@yahoo.com

کلمات کلیدی:

سوژه, دیگری, مابعدالطبیعه, بیناسوبژکتیویته

چکیده

هگل دریافت که نقدهای جدی به فلسفه کانتی، فلسفه را چنان در موقعیت دشواری قرار داده است که تنها راه برای نجات شناخت آدمی از آن‌ها تحول در مبنای کانت است. از نظر کانت برای تأمین اعتبار شناخت، ابژکتیویته باید سوبژکتیو می‌شد؛ اما ناقدان او معتقد بودند که چنین چیزی عملاً منجر به گرفتاری سوژه درون سپهر خود می‌شود. ما معتقدیم هگل با تحول در مبنای سوبژکتیویته از رهگذر تغییر من به روح و ابژکتیو کردنِ سوبژکتیویته توانست تا ضمن غلبه بر شکاف‌ها و بحران‌های فلسفه کانتی، از متافیزیکی غیرجزمی، تاریخی و انضمامی سخن بگوید. این مقاله تلاش کرده تا نشان دهد که تحول بنیادین در مبنای متافیزیک در اصل معادل ظهور بیناسوبژکتیویته نزد هگل است. ازاین‌رو ادعای اصلی ما در این مقاله آن است که میان بیناسوبژکتیو شدن فلسفه و ابژکتیو شدن سوبژکتیویته نسبت کاملاً مستقیمی برقرار است؛ به‌طوری‌که میزان موفقیت و رضایت‌بخشی تلاش‌های پساکانتی در سنت ایدئالیسم آلمانی را از این زاویه می‌توان ارزیابی کرد

دانلود

چاپ شده

۱۴۰۱/۰۳/۳۱

شماره

نوع مقاله

مقالات